این روزا با سپهر میگذره غرغر های من سر حامد که چرا بیشتر خونه نیستیدلم مسافرت میخواد و میگه هوا سرده با سپهر خوش نمیگذرهبزار برای عید ..راستش و بخوای من حسودی کردم حسودی کردم خیلی راحت میره کلبه سوئیسی میگیره ولی من نمیتونم برم مسافرت...خیلی روز هست خودم رو درگیر کار کردماین روزا هی حامد کم آورد هی من کارتش و پر کردمهی باباشو برد دکتر و هی من براش پر کردم مبادا شرمنده بشه پیش باباش و خدا به سر شاهده یکبار به روش نیاوردم هی حواسم بود خرید های سنگین ، من کارت بکشم وقتی اعتراض میکنه بهم بهش بگم کارت منو تو ندارهخیلی خودمو درگیر کردم میلیون میلیون بیشتر بشه بعد عید ماشینم و قراره عوض کنیم خیلی داشتم تلاش میکردم پول جمع بشه براش کم نیاریم امروز که بیرون بودیم و از جلو بازار طلا رد شدیم یهو قفل شدم میون این همه مشغل کاری ...... پس
خودت چی الهام ؟واسه روز مرد میری ۷ تومن کتونی میخری ، بی محابا همینجوری میری جلو تا شیک ترین پک روز مرد و براش تهیه کنی ، وقتی بهت میگه چرا این همه زحمت کشیدی بهش میگی حامد من لیاقت بهترین هارو داره . پس دل خودت که چند ماه هست یه رو مانتویی میخواد چی ؟تو لیاقت نداری ؟و اینگونه شد که یه گور بابای همه چیز گفتم ، رفتیم بازار طلا ، رفتیم همون مغازه همیشگی یه گردنبند با تمام پولای حسابم خریدیم اومدم بیرون :|حامد اظهار خوشحالی کرد ، خوشحال شد اما حس کردم ته دلش توقع نداشت وقتی برای ماشین ۱۵۰ تا ۲۰۰ میلیون نیاز داریم ، من برم یهو طلا بخرم ولی حس کردم نیازه پول ماشین و از زیر سنگ هم شده حامد اوکی میکنه برای سال بعد اما نمیدونم چرا حس کردم به چشم نمیاد این همه من دارم خرج میکنم میدونم گرونی شده ، میدونم پول دیگه ارزش نداره ولی سر انگشتی حساب میکنم زندگی رویایی...
ما را در سایت زندگی رویایی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dzendegi-royayi7 بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1401 ساعت: 22:42